جدول جو
جدول جو

معنی پمن هکاردن - جستجوی لغت در جدول جو

پمن هکاردن
پیمانه کردن، اندازه گیری مساحت زمین
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

بستن، بستن در و پنجره و یا چیز دیگر، بدرقه کردن
فرهنگ گویش مازندرانی
عادت کردن، قلق کسی را به دست آوردن، آماده کردن، راضی کردن
فرهنگ گویش مازندرانی
جمع کردن، گردآوردن
فرهنگ گویش مازندرانی
قطع کردن، بریدن رگ و پی حیوان با تبر، زخم زدن به درخت که
فرهنگ گویش مازندرانی
باز کردن، گشودن، خجالت کشیدن، تعارف کردن، باز کردن در و پنجره، باز گرداندن به عقب، بریدن قسمتی از
فرهنگ گویش مازندرانی
انحنایی که مسیر پرواز پرنده از لحظه ی پرش از زمین تا رسیدن
فرهنگ گویش مازندرانی
پرکندن مرغ و پرنده
فرهنگ گویش مازندرانی
سرزنش کردن، نصیحت کردن
فرهنگ گویش مازندرانی
رقصیدن
فرهنگ گویش مازندرانی
کوله باری را به دو بند ترکه ای بستن
فرهنگ گویش مازندرانی
معالجه کردن، بهبود بخشیدن بیمار
فرهنگ گویش مازندرانی
دروغ گفتن، چاخان کردن
فرهنگ گویش مازندرانی
اهدا کردن لباس به شخص کم بضاعت
فرهنگ گویش مازندرانی
گمان کردن
فرهنگ گویش مازندرانی
پیمانه کردن، متر کردن زمین
فرهنگ گویش مازندرانی
پسندیدن
فرهنگ گویش مازندرانی
یک سو شدن، کندن، از پا انداختن حریف، این طرف آن طرف کردن.، پشت و رو کردن، از پای در آوردن
فرهنگ گویش مازندرانی
آب پز کردن مانند: آلوی آب پز و باقلای آب پز
فرهنگ گویش مازندرانی
فرو کردن، سپوختن
فرهنگ گویش مازندرانی
مخروطی چیدن محصول جمع شده ی برنج و گندم قبل از کوپا، جهت پیشگیری
فرهنگ گویش مازندرانی
پودر کردن، ریز ریز نمودن
فرهنگ گویش مازندرانی
الک کردن، غربال نمودن، جدا ساختن ریز و درشت و مرغوب و نامرغوب
فرهنگ گویش مازندرانی
پف کردن و ژولیده شدن موهای بلند
فرهنگ گویش مازندرانی
کافی بودن، بسنده بودن
فرهنگ گویش مازندرانی
پهن کردن، گستردن
فرهنگ گویش مازندرانی
نام گذاری کردن
فرهنگ گویش مازندرانی